قول دادم به خودم
قول دادم به خودم
زورقی سازم از خاطره ها
تا بیندازم بر تن خسته رودخانه ذهن
برانم به جلو
تا ساحل عشق
قول دادم به خودم
خانهای سازم
از ابریشم و نور
با دو ردیف شمشاد بلند
از در خانه تا لب رود
قول دادم به خودم
آسمان دلم صاف و ابی باشد
گوشه آسمان
خورشیدی گرم
پر نور
قول دادم به خودم
قفسی سازم از جنس بلور
تا بیاویزم
از پنجره اتاق تنهایی ذهن
ودرونش همه افکار بی تو بودن
بی تو ماندن
و درونش همه خاطرات تنهایی من
قول دادم به خودم
کلید قفس را
به کودک بازیگوش درون بسپارم
شاید که فراموش کند
جایش را
شاید که فراموش