Dariush Ka:
میدوم در دشت
دست هایم را باز کرده ام
رو به سوی خورشید
یک لحظه درنگ
سینه ام پر میشود از هوای پاک صبح
و مشامم پر از بوی گلهای وحشی دشت
دور خود میچرخم
من دگر ازادم
و دوباره رها از هر بند
چند قدم آنسو تر
پروانه‌ای پرواز کرد
روی یک گل نشست
و دوباره پرواز
شاید گلها، دلیلی
برای پروازند
من رهایم اکنون
مثل آن پروانه
غم دیروز ندارم، امروز
وبه فردا هم فکر نکنم
عمق این لحظه را میفهمم
لحظه آزادی
و رهایی از تن
و سبک بودن
چون پروانه

داریوش

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *