روزی که جنگل
جشن سپردن تبر را
به هیزم شکن پیر
بر پا نمود
سر اغاز سوگواری
برای نهالهای جوان شد
در
اتش تنور
هیزم شکن
داریوش
روزی که جنگل
جشن سپردن تبر را
به هیزم شکن پیر
بر پا نمود
سر اغاز سوگواری
برای نهالهای جوان شد
در
اتش تنور
هیزم شکن
داریوش
رویا
اتفاقی امدیم
دل به اینجا بسته ایم
چند روزی با هم خواهیم بود
گفتگو یی میکنیم
در همین اطراف خود
جستجویی می کنیم
گاه بالا می رویم
یا که در این پایین
در کنار یکد گر
زیر و رویی میکنیم
خسته میگردیم و باز
فکر نویی میکنیم
غافل از انچه گذشت
دور از انچه که هست
دل به رویا بسته ایم
زیر لب هر دم تمنا می کنیم
یکسره چشم انتظار معجزه
چشمها را رو به بالا می کنیم
دست یکدیگر نمیگیریم ما
تک به تک
با رنجها یمان مدارا می کنیم
تا زمانی که به فکر معجزه هستیم ما
با غم و درد این چنین
امروز خود را ، فردا میکنیم
گذشت
وقت آن است
با هم صحبت بکنیم
درد دلهای نهان را
قسمت بکنیم
کمی از قصه تنهایی وبی کس بودن
یادی از
عشق میانِِِ تو ومن بکنیم
من بگویم:
هیچ گاه سیر نشد
چشمم از دیدن تو
تو بگویی:
کاش می امدی صحبت بکنیم
من بگویم:
که دلم همواره پیش تو بود
تو بگویی:
گذشت,اما میشد همت بکنی
خاطرات تو من
پیر شدن همچون ما
حیف شد,
زندگی و عمر گذشت
نشد با هم قسمت بکنیم
گرد پیری امد
نشسته بر سر , آری
کاش میشد
جوانی را قسمت بکنیم
من هنوزم ته دل
یاد گذشته دارم
شاید یک روز
بیایی
اگر آمدی
بیا ,با هم ,صحبت بکنیم.
داریوش
نگاهش
چگونه از یاد او رفتم
من که عاشق هستم
بر نگاهش
به دل گفتم
عاشق تو بمان
تا که شاید باز آید
نگاهش
دارم امید تا به رهش
همچو برگ خزان
در زیر باران
باز بیاید شاید
تا ببیند
نشسته ام من
به رهش
دیده نگران
چشمانی گریان
تا که شاید
باز آید نگاهش
داریوش
پرسش
میشه باور کرد؟
این چنین زندگی را ساختن؟
میشه باور کرد؟
هر روز دشمنی نو ساختن؟
میشه باور کرد؟
عشق را سوزاندن؟
یا که عاشق را درون آتشی انداختن؟
میشه باور کرد؟
لبها را از سر ترس دوختن؟
درسهایی بی ثمر را هی مدام آموختن؟
میشه باور کرد؟
یک نفر باشد همواره صحیح؟
هر که غیر از او باشد ,ناصحیح وناصحیح؟
میشه باور کرد؟
زندگی یک سر یک جور است؟
هر کسی غیر تو باشد وصله ناجور است؟
میشه باور کرد؟
زندگی را بی جهت از دست داد؟
یا که راحت عمر را بر باد داد؟
میشه باور کرد؟
کودکان کار را؟
فقر و بدبختی و استبداد را؟
میشه باور کرد؟
دردهای بی درمان را؟
گشنگی و جهل و حرمان را؟
میشه باور کرد؟
قصرهای باشکوه؟
در کنار خانه های سوت و کور؟
میشه باور کرد؟
دزدی یک لقمه نان؟
در کنار دزدیهای کلان؟
میشه باور کرد؟
آری باید باور کنیم
زندگی را اینچنین ساختند
باور کنید.
داریوش
دیدار
روزی یکدیگر را خواهیم دید
من به آن روز ایمان دارم
و در آن لحظه دیدار
حتی
هیچ خاطره ای در ذهن تو نیست
تو به من می نگری
من به تو
از کنار هم خواهیم گذشت
عمر آن لحظه به اندازه یک عمر،
خاطره است
من برای همین لحظه ،زندگی خواهم کرد
همه عمرم
برابر، با یک لحظه دیدار توست
پس فقط
آهسته ،ز من دور بشو
داریوش
زندگی
زندگی کوتاه است
زندگی فاصله برگ است
از شاخه تا باغچه خانه ما
زندگی فواره آبی است بلند
که در نقطه اوج باز میگردد رو به زمین
زندگی عمر کوتاه یک شاپرک است
زندگی لحظه عشق پروانه و نور
زندگی لحظه دیدار گل و زنبور
زندگی عمر کوتاه سفر
زندگی خواندن زیبای غزل
زندگی کوتاهی یک لحظه شاد
یک روز قشنگ
زندگی عشق پریدن در اب
در ظهری داغ
زندگی جرعهای از آب خنک
زندگی لحظه دور شدن از همه چیز
همه کس
زندگی لحظه عاشق شدن است
زندگی عمر کوتاه عاشق ماندن
زندگی برگشتن
و نگاهی به آنچه گذشت
زندگی زیر لب گفتنِ
حیف زود گذشت
زندگی کوتاه است
داریوش
ببین
ببین چگونه عمر من بدون تو تباه شد
تمام نقشه های من نقش بر آب شد
ببین که زندگی من بدون تو حقیر شد
تمام لحظه لحظه ام در یاد تو اسیر شد
به خاک افتادهام
ببین که شانه ام به خاک خورد
تمام ارزو را
ببین چگونه باد برد
مرا ناتمام نذار
نذار تا بمیرم
بدون دیدن تو من
آزاد ولی , اسیرم
به خاک افتادهام
ببین که شانه ام به خاک خورد
تمام ارزو را
ببین چگونه باد برد
مرا با خودت ببر
بگو که زندگی چیست؟
بدون با تو بودن
که نامش زندگی نیست
داریوش
چگونه سر کنم, بگو
بدون آن نگاه تو
کجا؟ به چه سوی روم
برای دیدار تو
صدای تو, صدای تو
شنیدنش , ارزو شده
تمام ارزوی من
شنیدن صدای تو
کمی رحم کن , به من
که دیگر از توان گذشت
شمارش دقایقی که نیستم
کنار تو
به یاد بیاور
میخواهم دل خود را به دریا بزنم
همه حرف دلم را یکجا بزنم
بگویم, چه کردی که من سوخته ام
چنین روز و شب چشم به در دوخته ام
بگویم که از غم رها نیستم
زیادت دمی من جدا نیستم
بگویم که قلبم چگونه فسرد
ولی هیچگاه از تو یادش نبرد
تو را از درونم صدا میزنم
که شاید دمی رو به من آوری
دمی لحظهای باز به یاد آوری
که یادت بیاید که من کیستم
تو را عاشقی بیشتر نیستم
بیا تا که هستم در اغوش من
نه روزی که هستی و من نیستم
داریوش