فکر فردا
می توان دل به رویا بست
چشمها را به روی فردا بست
می توان در گذشته غوغا کرد
صحبت از یوسف و زلیخا کرد

یاد یاران سر به دار نمود
صحبت از خفته گان غار نمود
یا که از بلبل و بها ران گفت
سبزی باغ و سبزه زاران گفت

ای عزیز دلم
تو انسانی
تا به کی در گذشته می مانی
فکر نو کن
به فکر فردا باش
برکه نه ،
بلکه چون دریا باش
صحبت از درد هم نوعان کن
فکر درمان نو نها لان کن

دست مردم بگیر یاری کن
با سرودن ز درد
کاری کن
درد ها مان چو پنهان گردد
راه درمان همیشه گم گردد

دستها را رها بکن در باد
یادگاری بذار
فقط در یاد

امروز را سوزانده ام
در آتش دیدن فردای خود
صد حیف و
صد افسوس
که , فردا
همین امروز بود

تازه فهمیدم

انگار تازه فهمیدم
بی تو یا با تو
زندگی میگذرد
اب رودخانه جریان دارد
و کماکان
نور خورشید, هر صبح
بر پنجره اتاق تنهایی من
می تابد

انگار تازه فهمیدم
بی تو یا با تو
دختر همسایه همچنان
میرقصد, میخواند
با صدای گیتار
پشت این دیوار
و چقدر زیباست

انگار تازه فهمیدم
بی تو یا با تو
زندگی هرگز
تکرار نخواهد گردید
و فقط, یک بار
میتوان مزه کرد
مزه چشید

انگار تازه فهمیدم
بی تو یا با تو
عاشق خواهم شد
عاشق خواهم ماند
عاشقی خواهم کرد

انگار تازه فهمیدم
بی تو یا با تو
فقط یک بار
زندگی خواهم کرد
انگار…

داریوش

رویا

یاد تو هر شب نوازش میکند ذهن مرا
خاطراتت میبرد با خود تا رویا مرا
چشمهایم را می بندم با رویای تو
تا که در رویا ببینم چهره زیبا ی تو
وای اگر یک لحظه بی رویا شوم
روزها شب میشوند هر بار در رویای تو
بی تو با رویای تو سر میکنم
زندگی را من نمی خواهم بی رویا ی تو
اه بنشین پیش من یک دم ببین
آرزو گشته برایم لحظه دیدار تو
من که هر چه می کشم
از دوری روی تو است
دور باد رنج عالم
از وجود و ان قد رعنای تو

داریوش

چگونه

چگونه سر کنم, بگو
بدون آن نگاه تو
کجا؟ به چه سوی روم
برای دیدار تو
صدای تو, صدای تو
شنیدنش , ارزو شده
تمام ارزوی من
شنیدن صدای تو
کمی رحم کن , به من
که دیگر از توان گذشت
شمارش دقایقی که نیستم
کنار تو

داریوش

رضايت

درها را بستند
پنجره ها را نیز
هوا سنگین و
تنفس سخت است
بوی تند گلاب و کافور
همه جا پخش شده
بوی مرگ است, انگار
همه جا پیچیده
تو مشامت دگر پر شده است
و نفهمیدی که بهتر از این میشد
زندگی کرد و گذشت
آری
دوست من بهتر از این میشد
زندگی کرد و گذشت
انتخاب محدود
با رضایت همراست

در کوچه پس کوچه های ذهنم
مدام پرسه میزند
یاد و خاطرات تو
از کوچه پس کوچه های ذهنم
مدام میگذرد
امواج صدای تو
هر لحظه دیدار و بوسیدن تو را
انگار که ثبت کرده ذهنم
به نام تو
آن آرام نشستن و خیره شدن
و ناگاه خنده ات
از یاد نبرده ذهنم
برای تو
در کوچه پس کوچه های ذهنم
هنوز به یاد مانده است
لبخند های تو,اشکهای تو
ای کاش که گم میشدم
یک بار در ذهن خود
تا در کنار تو باشم
کنار تو

بعضی‌ها

مردمی در گذشته جا مانده
از علاج دردها درمانده
چشمها رو به آسمان مانده
منتظر مانده , دعا خوانده
بی تحمل, عجول, احساسی
زود رنج وفسرده , وسواسی
قهر با خواندن یک برگ کتاب
استادند در علوم و حساب
عاشق بحث و جدل هستند
بی گمان همیشه حق هستند
وای اگر صحبت از نژاد شود
از نژاد برتر هستند
لحظه‌ای درنگ باید کرد
ره بر این عرصه تنگ باید کرد
آنچه بودیم و بود خاک شده
روزگار نو اغاز شده
پاک کن آنچه در ذهنت بود
دوری کن از هر آنچه که بود
چشمها را از آسمان بردار
مغز و دستت را ببر به کار

داریوش

خیال

اغوش ذهن من خيالت
عمری نشسته ام به راهت
شاید که از این ره گذشتی
یک دم نگاهم بر نگاهت
مهرت به جانم ریشه کرده
روحم صبوری پیشه کرده
بازا که تا جان در بدن هست
لبها را تاب سخن هست
قدری کنار هم بمانیم
تا ناگه از هم در نمانیم

داریوش کارگر

بی تو

من پر از
وسوسه‌های با تو بودن
من پر از
دلهره های بی تو موندن
من پر از
عشق و امید و انتظار م
من پر از
ترس, اگر نیای سراغم
من به دنبال
نگاهی پشت شیشه
من به دنبال
سلامی بی جوابم
تو پر از
حرف های بی کلامی
تو پر از
پرسشهای بی جوابی
تو پر از
چشم بستن بر گذشته
تو پر از
محو خاطراتی
بی تو از
خودم دورم
پر تحمل, نه صبورم
بی تو
با قلبی شکسته
می کشم, تن را
بر پاهای خسته

داریوش